وابستگی به دنیا
شخصی دارای اموال و دارایی فراوان بود و در آستانه مرگ قرار گرفت، اطرافیان دور او جمع بودند، یکی گریه می کرد و یک قرآن می خواند و یکی ذکر می گفت و یکی به او نگاه می کرد و … یکی نزدیک گوش او آمده بود و تلقین شهادتین می داد و مرتب می گفت: بگو «اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله…»؛ اما آن شخص یک مقدار زبانش را تکان می داد؛ ولی ادامه نمی داد. بعد از چند ساعت آن شخص به حالت عادی برگشت، همه خوشحال شدند و دور او جمع شدند، گفتند: آقا! می فهمیدی ما چقدر ناراحت بودیم! یکی پرسید: آقا چرا شهادتین را نمی گفتی؟ آن شخص از یک سو به خاطر رفع آن بحران خوشحال بود و از سوی دیگر خیلی ترسیده و وحشت زده بود و در ضمن گفتن چند خاطره از آن موقعیت برزخی، گفت: وقتی شما اصرار می کردید که شهادتین را بگویم، قیافه وحشتناکی جلوی چشم من آمده بود. او می گفت: اگر بگویی، همه خانه و زندگی ات را آتش می زنم و من از وحشت زیاد، زبانم نمی چرخید! آری دلبستگی و وابستگی شدید این شخص به دنیا و اموالش چنین فرجام وحشتناکی را در آستانه مرگ برای او رقم زده بود.