نکات کلیدی جزء پنجم
یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا (۲۸- نساء)
ازدواج یا همان نکاح شرعی راهکاری است حلال و آسان که خداوند متعال برای سامان دادن به غریزه شهوت و جنس مخالف خواهی، پیش روی انسان قرار داده است. انسان به طبع اولیه در برابر خواهشهای نفس خود ضعیف و ناتوان خلق شده تا با تربیت آن در مکتب انسان سازی قوی و قدرتمند شود.
از اسباب تربیت نفس و رام کردن نفس چموش دادن پاسخی واقعی به درخواستهای بجای اوست؛ ازدواج یکی از این موارد است که در حوزه غریزه جنسی خداوند آن را تنها پاسخ درست به درخواست آن قرار داده است و به شکلهای متعددی آن را تا حد امکان آسان گرفت تا بهانهای برای آلوده دامنی برای کسی نماند.(۱)
در اسلام پس از رضایت طرفین(۲)؛ فقط چند جمله کوتاه لازم است تا دو جنس مخالف به هم محرم شوند و ازدواج صورت گیرد؛ ولی ما چنان کار را بر خود سخت کردهایم که آسانی ازدواج گم شد و به یکی از دشوارترین و طاقتفرساترین اقداماتی تبدیل شد که میتوان تصور کرد.
تصرف در اموال دیگران تنها از راه شرعی جایز است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَهً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا (۲۹- نساء)
این آیه در واقع زیر بنای قوانین اسلامی در مسائل مربوط به معاملات و مبادلات مالی را تشکیل میدهد و به همین دلیل فقهای اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال میکنند.
آیه خطاب به افراد با ایمان میگوید: اموال یکدیگر را از طرق نابجا و غلط و باطل نخورید؛ یعنی هر گونه تصرف در مال دیگری که بدون حق و بدون یک مجوز منطقی و عقلانی بوده باشد ممنوع شناخته است(۳).
بر اساس این آیه تصرف در اموال دیگران تنها به واسطه یکی از مجوزات شرعی مثل بیع و اجاره و مانند آن ممکن خواهد بود و هرگونه تصرف که بدون مجوز شرعی صورت گیرد مانند قمار و شرکتهای هرمی و مانند آن، مصداق اکل به باطل بوده و از نظر شرع حرام خواهد بود.
از کبیرهها بگذر تا خدا از صغیره هایت گذر کند:
إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیمًا (۳۱- نساء)
از آیه شریفه دو مطلب استفاده میشود:
اول اینکه گناهان دو نوعند: صغیره و کبیره؛ هر چند تمام گناهان چون نافرمانی خداوند عظیم اند، کبیرند و بزرگ؛ اما وقتی گناهان با هم مقایسه میشوند برخی صغیره اند و برخی دیگر کبیره. بزرگی معصیت وقتی تحقق مییابد که نهی از آن نسبت به معصیت دیگر مهمتر و شدید تر باشد.
دوم اینکه هر چند سیئات تمام گناهان را شامل میشود اما در این آیه منظور از گناهانی که خدا از آن میگذرد به دلیل مقابله، گناهان صغیره است.(۴)
بنابراین این آیه با صراحت میگوید: اگر شما گناهان کبیرهای که از آن نهی شده ترک کنید؛ ما گناهان صغیره تان را میبخشیم و شما را به بهشت و مقام قرب الهی وارد میکنیم.
توسل به اولیای دین در همه حال چاره ساز است:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا(۶۴- نساء)
در این آیه راه بازگشت را به روی گناهکاران و آنها که به نحوی از انحاء مرتکب گناهی شدند، گشوده و به یکی روشهای توبه که تضمین قبولی در آن شده اشاره میکند. که اگر گنهکار نادمی به رسول خدا ص پناهنده شده و در پیشگاه او از خداوند بخشنده طلب عفو و بخشش نماید رسول الله نیز دست به دعا برداشته و برای او درخواست آمرزش نماید خداوند خواسته او را اجابت کرده و گنهکار را میبخشد.
دو نکته:
۱٫ از این آیه پاسخ کوبندهای است به کسانی که توسل جستن به پیامبر صلی الله علیه و آ له و یا امام علیه السلام را یک نوع شرک میپندارند؛ زیرا این آیه به وضوح میگوید که آمدن به سراغ پیامبر صلی الله علیه و آ له و او را در پیشگاه الهی شفیع قرار دادن و وساطت و استغفار او برای گنهکاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و نزول رحمت الهی است.
۲٫ همانگونه که از آیه بدست میآید و ما به آن معتقدیم؛ پیامبر صلی الله علیه وآله آمرزنده گناه نیست؛ او تنها میتواند از خدا طلب آمرزش کند. این آیه پاسخ دندان شکنی است به آنها که منکر این گونه وساطت هستند.(۵)
هر نوع اظهار محبتی را پاسخ دهید!
وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا (۸۶- نساء)
هنگامی که کسی به شما تحیت گفت، پاسخ آن را به طرز بهتر بدهید و یا لا اقل به طور مساوی به او برگردانید.
«تحیت» در لغت از ماده «حیات» و به معنی دعا کردن برای حیات دیگری است خواه این دعا به صورت سلام علیک (خداوند ت
و را به سلامت دارد) باشد و یا حیاک اللَّه (خداوند تو را زنده بدارد) و یا مانند آن؛ ولی معمولاً از این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن، با یکدیگر میکنند شامل میشود که روشنترین مصداق آن همان سلام کردن است. ولی از برخی روایات و همچنین تفاسیر استفاده میشود که «تحیت» اظهار محبتهای عملی نیز شامل میشود.(۶)
با این بیان میتوان گفت که آیه شریفه یک حکم کلی و عمومی در زمینه تمام تحیتها و اظهار محبتهایی است که از طرف افراد مختلف میشود.(۷)
هر جایی نمیشود ماند و به هر جایی نمیشود رفت !
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا (۹۷- نساء)
در این آیات به سرنوشت شوم کسانی اشاره میشود که دم از اسلام میزدند ولی برنامه مهم اسلامی یعنی هجرت را عملی نساختند در نتیجه به وادیهای خطرناکی کشیده شدند و در صفوف مشرکان جان سپردند.
قرآن میگوید: کسانی که فرشتگان قبض روح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند از آنها پرسیدند: شما اگر مسلمان بودید پس چرا در صف کفار قرار داشتید؟ آنها در پاسخ به عنوان عذرخواهی میگویند: ما در آن محیط تحت فشار بودیم و به همین جهت توانایی بر اجرای فرمان خدا را نداشتیم. اما این دلیل از آنان پذیرفته نمیشود و از فرشتگان خدا پاسخ میشنوند که: مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که مهاجرت کنید و خود را از آن محیط آلوده و خفقان بار برهانید؟(۸)
منظور از ظلم در این آیه همانگونه که آیه ۲۸ سوره نحل تایید میکند ظلم به نفس است؛ ظلمی که در اثر اعراض از دین خدا و ترک اقامه شعائر او با قرار گرفتن و زندگی کردن در سرزمینهای شرک و در وسط کفار پدید میآید، انسان وقتی خود را در چنین وضع و موقعیتی قرار دهد قاعدتاً دیگر راهی برای آموختن معارف دین و عمل به آموزههای آن ندارد.(۹)
پیام این آیه دستور به هجرت از مکانهایی است که انسان به دلیل فضای حاکم، توان فراگیری و عمل به آموزههای دین را ندارد و نیز نهی از سفر و اقامت به جاهایی که همین خطر، دین انسان را تهدید میکند؛ مگر آنکه شخص واقعاً معذور باشد.(۱۰)
هیچگاه کفار بر مؤمنین مسلط نخواهند شد:
وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا (۱۴۱- نساء)
قرآن میگوید: خدا هرگز هیچ راه سلطهای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است. از آیه استفاده میشود که کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد و اگر پیروزی آنها را بر مسلمانان در میدانهای مختلف با چشم خود میبینیم به خاطر آن است که بسیاری از مسلمانان مؤمنان واقعی نیستند و راه و رسم ایمان و وظائف و مسئولیتها و رسالتهای خویش را به کلی فراموش کردهاند؛ نه خبری از اتحاد و اخوت اسلامی در میان آنان است و نه اینکه جهاد را به معنی واقعی کلمه انجام میدهند.
جمعی از فقها در مسائل مختلف به این آیه برای عدم تسلط کفار بر مؤمنان از نظر حقوقی و حکمی استدلال کردهاند که با توجه به عمومیتی که در آیه دیده میشود این توسعه زیاد بعید به نظر نمیرسد.(۱۱)
———–
پی نوشت ها :
(۱) ر.ک به المیزان ج۴ ص۲۸۲
(۲) بنا به نظر اکثر قریب به اتفاق مراجع معظم تقلید اگر دختر باکره باشد، رضایت پدر او نیز شرط است.
(۳) نمونه ج۳ ص۳۵۵
(۴) المیزان ج۴ ص۳۲
(۵) تفسیر نمونه ج۳ ص ۴۵۱
(۶) همان ج۴ ص۴۲
(۷) المیزان ج۵ ص۳۰
(۸) نمونه ج۴ ص۸۳-۸۴
(۹) المیزان ج۵ ص۴۹
(۱۰) آیه ۹۸ سوره نساء
(۱۱) نمونه ج۴ ص۱۷۵-۱۷۶
اعمال وارد شده براي ورود به منزل جديد
در منابع حدیثی دعاها و اعمالی در زمینه ورود به منزل جدید وارد شده است؛ مانند:
1. امام صادق(ع) به نقل از پیامبر خدا(ص) فرمود: «هر کس خانهاى میسازد، گوسفند چاقى قربانى کند و گوشت آنرا به بینوایان بدهد، و بگوید: “اللَّهُمَّ ادحَر عَنّی مَرَدَةَ الجِنِّ وَ الإِنسِ وَ الشَّیاطینِ، و بارِک لَنا فی بُیوتِنا” (خدایا! سرکشانِ جنّ و انس و شیاطین را از من بِران و خانههایمان را براى ما مبارک گردان)؛ اگر چنین کند، آنچه خواسته است، به او عطا میکنند».[1]
2. رسول خدا(ص) به حضرت على(ع) فرمود: «اى على! هر گاه در جایى فرود آمدى، بگو: “اللّهمّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ” (خدایا! مرا در منزلگاهى خجسته فرود آور، که تو بهترینِ فرودآورندگانى)، تا از برکت این دعا خیر آن منزل نصیبت شود، و شرّش از تو دفع گردد».[2]
البته روایت اخیر؛ سفارشی کلی و برای همه مکانهایی است که انسان میخواهد آنجا را به عنوان محل اقامت خود - هر چند به مدت بسیار کوتاه - قرار دهد، ولی حداقل یکی از مصادیق عمل به این حدیث، برای ورود به منزل جدید میباشد.
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 299، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 298، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
صداقت
پروردگار به زنان و مردان راستگو ، وعده ی مغفرت و پاداشی بسیار نیکو داده است :
سوره ی 33 آیه 35 :
« به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان پروردگار و زنان مطیع فرمان پروردگار، مردان راستگو و زنان راستگو ، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع ، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده ، مردان روزهدار و زنان روزهدار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مىکنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است . »
راستگویی و صداقت نشانه ی مؤمن واقعی است :
سوره ی 49 آیه 15
« مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شکّ و تردیدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کرده اند . به راستی که آنها راستگویان اند . »
صداقت یکی از مؤلفه هایی است که در آخرت موجب رستگاری انسان می شود :
سوره ی 5 آیه 119
« پروردگار مىگوید: امروز، روزى است که راستى راستگویان ، به آنها سود مىبخشد براى آنها بهشت هایی است که نهرها از زیر آن مىگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن مىمانند هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند این ، رستگارى بزرگ است . »
دیگر آیات شریفه ی قرآن در زمینه ی راستگویی و صداقت :
سوره ی 9 آیه 119 :
« اى کسانى که ایمان آورده اید ؛ از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و در زمره ی صادقین و راستگویان باشید . »
سوره ی 33 آیه 24 :
« هدف این است که خداوند صادقان را بخاطر راستی شان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه اراده کند عذاب نماید یا ( اگر توبه کنند) توبه آنها را بپذیرد چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است . »
آنان که راستگو و درستکار هستند ، هم ردیف پیامبران و شهدا هستند …
سوره ی 4 آیه 69 :
« و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهاى خوبى هستند . »
و بسیاری آیات دیگر …
همچنین در سنت پیامبر و ائمه علیهم السلام بر اساس احادیث معتبر بیش از 10000 روایات ( از شیعه و سنی ) در ستایش راستی و درستی ( صداقت ) و نکوهش ناراستی و دروغ وجود دارد .
حکمت 2 نهج البلاغه
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَرَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَهَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ.
امام علیه السلام فرمود:
هر کس طمع را پیشه کند خود را حقیر کرده و کسى که ناراحتىهایش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) فاش کند به ذلت خویش راضى شده و آنکس که زبانش را بر خود امیر کند شخصیتش حقیر خواهد شد.[۱]
شرح و تفسیر از این کارها بپرهیز
امام علیه السلام در این کلام نورانىاش به پیامدها و آثار سوء سه رذیله اخلاقى در عباراتى کوتاه و فشرده اشاره فرموده است.
نخست مىفرماید: «هر کس طمع را پیشه کند خود را حقیر ساخته است».
(أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ)
. واژه «طمع» به معناى بیش از حق خود طالب بودن و گرفتن مواهب زندگى از دست دیگران است و تعبیر به «استشعر» که به معناى پوشیدن لباس زیرین است اشاره به این است که طمع را به خود چسبانده و از آن جدا نمىشود؛ بدیهى است که افراد طماع براى رسیدن به مقصود خود باید تن به هر ذلتى بدهند و دست سؤال به سوى هرکس دراز کنند و شخصیت خود را براى نیل به اهداف طمعکارانه خود بشکنند.
در سخنان رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم:
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ إِلَى طَبَعٍ؛
در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره خطر این صفت مذموم مخصوصاً براى علما وارد شده است که فرمود:
«إن الصّفاه الزّلال الذی لا تَثْبُتُ عَلَیْهِ أقْدامُ
و عجیب اینکه هنگامى که طمع فزونى یابد کارهایى از انسان سر مىزند که کاملًا احمقانه است؛ شبیه آنچه درباره طماع معروف عرب به نام «اشعب» نقل شده که بسیارى از اوقات هنگامى که راه مىرفت دامن خود را به دست
مىگرفت و آن را در برابر آسمان باز نگه مىداشت و مىگفت: شنیدهام بعضى از پرندگان در حال پرواز تخم مىگذارند شاید تخم آن پرنده در دامن من بیفتد. و یا نقل مىکنند هنگامى که گروهى از کودکان او را در کوچه و بازار آزار مىدادند براى پراکنده ساختن آنها گفت: شنیدهام در فلان خانه حلوا پخش مىکنند بچهها به سوى آن خانه دویدند ناگهان دیدند خود اشعب نیز به سوى آن خانه مىدود گفتند: تو چرا؟ گفت: شاید حرف من درست باشد.
این داستانها خواه واقعیت داشته باشد یا نه اشاره به کارهاى ننگآورى است که انسان به جهت طمع انجام مىدهد.
نقطه مقابل طمع قناعت است که سبب عزت آدمى مىشود همانگونه که امیرمؤمنان فرمود:
«عَزَّ مَنْ قَنَعَ؛
آنکس که قناعت پیشه کند عزیز خواهد بود».[۲]
و به گفته شاعر:
آز بگذار و پادشاهى کن
گردن بى طمع بلند بود!
در دومین نکته مىفرماید: «کسى که سفره دل خویش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضایت به ذلت خود داده است»؛
(وَرَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ)
. روشن است هرگاه انسان نزد طبیب درد خود را بگوید و از وى راه درمان بطلبد یا پیش قاضى ظلمى را که بر او رفته بیان سازد و از او احقاق حق بخواهد یا نزد دوستش از گرفتارى خود براى گرفتن وام سخن بگوید کار خلافى نکرده و به دنبال مشکلگشایى بوده؛ اما طرح مشکلات نزد کسانى که هیچگونه توانایى بر حل آن ندارند اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت. در اینگونه موارد باید خویشتندار بود و لب به شکایت نگشود.
آنگاه امام علیه السلام در جمله سوم مىفرماید: «کسى که زبانش را بر خود امیر سازد شخصیت او تحقیر مىشود»؛
(وَهَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ)
. منظور از امیر شدن زبان آن است که از تحت کنترل عقل و فکر خارج شود و هرچه بر زبانش آمد بگوید. بدیهى است سخنانى که از فکر و عقل و تقوا سرچشمه نمىگیرد در بسیارى از موارد خطرهایى ایجاد مىکند که انسان قادر بر جبران آن نیست و گاه اسباب رنجش افراد آبرومند و سبب ایجاد اختلاف در میان مردم و کینه و دشمنى نسبت به گوینده و دیگران مىشود و چه زیبا مىگوید شاعر عرب:
احْفَظْ لِسانَکَ ایُّهَا الْإنْسانُ
لا یَلْدَغَنَّکَ إنَّهُ ثُعْبانٌ
کَمْ فِى الْمَقابِرِ مِنْ قَتیلِ لِسانِهِ
کانَتْ تُهابُ لِقاءُهُ الْاقْرانُ
اى انسان زبان خود را حفظ کن- مراقب باش تو را نگزد که اژدهایى است.
چه بسیارند کسانى که در گورستانها خفتهاند و کشته زبان خویشند- همان کسانى که همطرازان آنها از ملاقات با آنها وحشت داشتند.
در حدیث دیگرى در سلسله همین کلمات قصار مىخوانیم:
«مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ؛
کسى که زیاد سخن گوید اشتباهات زیادى خواهد کرد».[۳] و این خطاى بسیار باعت تحقیر و بىارزش شدن او در نظرها مىشود.
کوتاه سخن اینکه انسان عاقل باید زبانش را در اختیار عقلش قرار دهد نه اینکه عقلش را در اختیار زبان که اولى مایه سعادت است و دومى اسباب حقارت.
شایان توجه است صفات سهگانه نکوهیدهاى را که امام در این بیان کوتاه ذکر کرده (طمع، فاش کردن ناراحتىها نزد هرکس و امیر ساختن زبان بر خود) هرسه در این جهت مشترکند که سبب ذلت و خوارى مىشوند و این هماهنگى در اثر سبب شده است که امام علیه السلام هر سه را کنار هم قرار دهد.
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
این جمله به اضافه چهار جمله بعد از آن که خواهد آمد همگى در وصیتى که امام علیه السلام به مالک اشتر فرموده دیده مىشود و مرحوم صاحب کتاب تحفالعقول که قبل از سیّد رضى مىزیسته در شرح کلمات قصار على علیه السلام تمام آن را با تفاوتهایى آورده است.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۹) و این نشان مىدهد که بخشى از آنچه در بحث کلمات قصار نهجالبلاغه آمده جملههاى به هم پیوستهاى بوده است که مرحوم سیّد رضى به سبب معانى مستقلى که داشتهاند آنها را از هم جدا کرده است.
[۲] . غررالحکم، ص ۳۹۲، ح ۹۰۱۸٫ در بعضى از عبارات این جمله به این صورت نقل شده است:« عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ»( شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج ۱۹، ص ۵۰).
[۳] . نهجالبلاغه، حکمت ۳۴۹٫
حکمت 1 نهج البلاغه
کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ
امام(علیه السلام) فرمود:
در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش; نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه سینه ای دارد که بدوشند!