راز چمدان آیت الله بهجت
حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت (فرزند ایت الله بهجت )بیان داشت: زندگی پدرم دو جهت داشت: بخشی از زندگی ایشان، جهت فیزیکی آن است که در خانواده و دوستان مطرح بود و گوشههایی از آن به ما رسیده است ولی جهت دیگر؛ زندگی درونی ایشان بوده که نه خودشان راجع به عواملی که در شخصیت ایشان موثر بوده صحبت و راهنمایی میکردند و نه حتی مدارک و آثار و نامههایی را که از علمای مختلف داشتند و ما میتوانستیم از آن بهره ببریم را نشان میدادند.
وی افزود: معمولا یک چمدانی داشتند که این مدارک و نامههای علمای بزرگ به ایشان را در آن گذاشته و قفل کرده بودند که در دسترس ما نباشد. حدود یکسال قبل از رحلتشان آن چمدان را از من خواستند. بنده چمدان را برای ایشان بردم و بعد دیگر از آن چمدان خبری نشد. نمیدانیم که چه شد. یقین داریم از منزل بیرون نرفته ولی دیگر نیست.
وی تأکید کرد: ایشان اسرار مگوی خود را واقعا مگو گذاشتند. ما یک سری اطلاعات از ایشان به صورت کم و کوتاه و پراکنده به دست میآوردیم. این اطلاعات به صورت معما برای ما باقی بود.
داستان زیبا و واقعی از علامه جعفری در دانمارک
علامه جعفری میگفتند:
عدهای از جامعهشناسان دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در بارهی موضوع
مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟
معیار ارزش انسانها چیست.
هر کدام از جامعهشناسان، صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند.
بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم:
اگر میخواهید بدانید یک انسان چهقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقاش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزشاش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقاش ماشیناش است، ارزشاش به همان میزان است.
اما کسی که عشقاش خدای متعال است ارزشاش به اندازه ی خداست.
علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعهشناسان صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (ع) است.
آن حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند: «قِیمَهُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازهی چیزی است که دوست میدارد».
وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانهی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
شهید ضابط
زندگی نامه حجت الاسلام شهید حاج عبدالله ضابط
شهيد ضابط در سال 1341 يعني همان سالي که حضرت امام خميني(ره) فرموده بودند سربازان من اکنون در گهواره اند در خانواده اي مذهبي، فرهنگي و در شهر مقدس مشهد پا به عالم خاکي نهاد. پدرش از خادمان بارگاه منور حضرت علي بن موسي الرضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) مي باشد. که در تربيت او با الطاف کريمانه آن حضرت اهتمام داشت. او تحصيلات خويش را با استعداد و پشتکار منحصر به فرد آغاز کرد و موفق شد در سن 15 سالگي بصورت جهش ديپلم تجربي بگيرد و در سن 16 سالگي به هندوستان جهت تحصيل در رشته شيمي عزيمت نمود و پس از 6 ماه همزمان با پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي به ايران بازگشت. و به فعاليتهاي انقلابي و مذهبي مشغول شد. در سال 1358 در دانشکده علوم تربيتي دانشگاه فردوسي مشهد مشغول به تحصيل شد. پس از آن با نظر به لياقتش به عضويت شجره طيبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و با توجه به علاقه شديد به تحصيل در مرکز مديريت و آموزش سپاه قم(دانش سراي عالي شهيد محلاتي) مشغول به تحصيل شد.
ايشان همزمان با تحصيل و انجام وظايف ماهها در مناطق عملياتي حضور داشت. در سال 64 مفتخر به راهيابي به مکتب سالکان نور گرديد و در حوزه علميه قم در کنار تهذيب نفس از خرمن اساتيد گرانمايه همچون آيات عظام استادي، تبريزي، شب زنده دار، خاتم يزدي و… کسب فيض نمود. با توجه به علاقه وافر وي به امر تبليغ و نيز نفس معنوي و هنرمندي در خطابه داشت طي سفرهاي زيادي به نقاط مختلف کشور و بعضي کشورهاي منطقه به ترويج معارف تشيع و هدايت انسانهاي تشنه حقايق پرداخت.
او که سالها با شهداء زندگي کرده بود پس از پايان جنگ جامعه بدون فرهنگ شهداء برايش سخت بود و به هر طريق سعي داشت با خاکهاي گرم خوزستان انس داشته باشد تا گرماي نفسش هر روز بيشتر شود و مبلّغ پيام شهداء باشد. در سال 79 با چند عامل که محوري ترين آنها فرمان ولي امر مسلمين(حفظه الله) بود مجموعه تفحص سيره شهداء را پايه گذاري نمود و با تحمل زحمات زياد و همّت عالي به تربيت سفيران نور و هدايت و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت پرداخت تا اين سفيران نور در مناطق و قشرهاي مختلف به روشن گري و هدايت صحيح جامعه بخصوص نسل جوان که در معرض طوفان غفلت و تباهي دشمنان اسلام و بشريت قرار دارند و نيز حفظ نظام از آسيب هاي دشمنان به تربيت آينده سازان و زمينه سازان ظهور بپردازند. و سرانجام روز 29 بهمن 82 در بازگشت از جلسه تبليغي در جاده بابل بر اثر تصادف، روح مطهرش با نداي «فادخلي جنتي» به ملکوت اعلي عروج کرد، همان آرزويي که سالها از رب الشهداء تقاضا کرده بود که:
بايد گذشتن از دنيا به آساني بايد مهيا شد از بهر قرباني
با چهره خونين سوي حسين رفتن زيبا بود اين سان معراج انساني
تا ذبح عظيمي باشد براي گسترش فرهنگ اصيل ايثار و شهادت.
روحش در جوار شهداء عالي مقام شاد.
راهش پرنور و رهرو باد.
شعر امام خمینی ره
شعر زيباي امام خميني (ره) و جواب زيباي ايت الله خامنه اي
پير جماران(ره) :
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بيمـار تـو را ديـدم و بيمار شدم
فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم
همچو منصور خريدار سر دار شدم
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى
كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ ميخانه گشاييد به رويم، شب و روز
كه من از مسجد و از مدرسه، بيزار شدم
جامه زهد و ريا كَندم و بر تن كردم
خرقه پير خراباتى و هشيار شدم
واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددكار شدم
بگذاريد كه از بتكده يادى بكنم
من كه با دست بت ميكده بيدار شدم
مقام معظم رهبری:
تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبيب همه ای از چه تو بيمار شدی
تو كه فارغ شده بودی ز همه كان و مكان
دار منصور بريدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشيدی
وه كه بر مسجديان نقطه پرگار شدی
خرقه پير خراباتی ما سيره توست
امت از گفته در بار تو هشيار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عيسی مسيح از تو پديدار شدی
يادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببريدی ز همه خلق و به حق يار شدی