شعر امام خمینی ره
شعر زيباي امام خميني (ره) و جواب زيباي ايت الله خامنه اي
پير جماران(ره) :
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بيمـار تـو را ديـدم و بيمار شدم
فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم
همچو منصور خريدار سر دار شدم
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى
كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ ميخانه گشاييد به رويم، شب و روز
كه من از مسجد و از مدرسه، بيزار شدم
جامه زهد و ريا كَندم و بر تن كردم
خرقه پير خراباتى و هشيار شدم
واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددكار شدم
بگذاريد كه از بتكده يادى بكنم
من كه با دست بت ميكده بيدار شدم
مقام معظم رهبری:
تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبيب همه ای از چه تو بيمار شدی
تو كه فارغ شده بودی ز همه كان و مكان
دار منصور بريدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشيدی
وه كه بر مسجديان نقطه پرگار شدی
خرقه پير خراباتی ما سيره توست
امت از گفته در بار تو هشيار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عيسی مسيح از تو پديدار شدی
يادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببريدی ز همه خلق و به حق يار شدی
امام حسین (ع) و ماجرای راهب مسیحی
روایت لشکریان ابن زیاد از حوادث عبادتگاه مسیحیان
چون لشکر ابن زیاد در کنار دیر و عبادتگاه راهب مسیحی، منزل کرد، سر حضرت امام حسین(ع) را در صندوق گذاشتند، و به روایت قطب راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح (راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 579-580) ، آن سر را بر نیزه کرده، دور او نشسته و از آن حراست می کردند. پاسی از شب را به شرب خمر مشغول، و شادی می کردند، آنگاه سفره غذا را گستردند و مشغول غذا خوردن شدند، که ناگهان با حوادث عجیبی، روبر میشوند. رواندی، از محدثین شیعه، داستان و ماجرا را از زبان یکی از لشکریان ابن زیاد را چنین گزارش میدهد:
أَنَا أَحَدُ مَنْ كَانَ فِي الْعَسْكَرِ الْمَشْئُومِ عَسْكَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَيْهِ اللَّعْنَةُ حِينَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ كُنْتُ أَحَدَ الْأَرْبَعِينَ الَّذِينَ حَمَلُوا الرَّأْسَ إِلَى يَزِيدَ مِنَ الْكُوفَةِ فَلَمَّا حَمَلْنَاهُ عَلَى طَرِيقِ الشَّامِ نَزَلْنَا عَلَى دَيْرٍ لِلنَّصَارَى وَ كَانَ الرَّأْسُ مَعَنَا مَرْكُوزاً عَلَى رُمْحٍ وَ مَعَهُ الْأَحْرَاسُ فَوَضَعْنَا الطَّعَامَ وَ جَلَسْنَا لِنَأْكُلَ فَإِذَا بِكَفٍّ فِي حَائِطِ الدَّيْرِ تَكْتُبُ:
أَ تَرْجُو أُمَّةً قَتَلَتْ حُسَيْناً شَفَاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسَابِ
قَالَ فَجَزِعْنَا مِنْ ذَلِكَ جَزَعاً شَدِيداً وَ أَهْوَى بَعْضُنَا إِلَى الْكَفِّ لِيَأْخُذَهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادَ أَصْحَابِي إِلَى الطَّعَامِ فَإِذَا الْكَفُّ قَدْ عَادَتْ تَكْتُبُ مِثْلَ الْأَوَّلِ:
فَلَا وَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُمْ شَفِيعٌ وَ هُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الْعَذَاب
فَقَامَ أَصْحَابُنَا إِلَيْهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادُوا إِلَى الطَّعَامِ فَعَادَتْ تَكْتُبُ:
وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ بِحُكْمِ جَوْرٍ وَ خَالَفَ حُكْمُهُمْ حُكْمَ الْكِتَابِ
فَامْتَنَعْتُ عَنِ الطَّعَامِ وَ مَا هَنَّأَنِي أَكْلُهُ ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَيْنَا رَاهِبٌ مِنَ الدَّيْرِ فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً مِنْ فَوْقِ الرَّأْس.
ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون آمد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار نوشت: آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش را در روز قیامت امید دارند؟ به شدت ترسیدند و بعضی برخاسته که آن دست و قلم را بگیرند، که ناپدید شد. چون باز به کار خود مشغول شدند آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: به خدا سوگند که از برای قاتلان حضرت حسین شفاعت کننده ای نخواهد بود، بلکه در قیامت در عذاب می باشند. باز بعضی بر خاستند که آن دست را بگیرند، ناپدید شد. چون به کار خود مشغول شدند دگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: (چگونه ایشان شفاعت شوند) و حال آنکه حسین را به حکم جور شهید کردند و حکم آنها با حکم خدا مخالف بود. چون چنین دیدند، آن غذا بر آنان ناگوار شد و با ترس خوابیدند. نیمه شب، صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. برخاست و سر از پنجره ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نور عظیم به جانب آسمان بالا می رود.
وصف حال کاروان اسرای اهل بیت پیامبر
و اما حال اسیران کاروان اهل بیت چگونه است؟ ابن جوزی، در کتاب تذکرۀ الخواص، وصف حال زنان، کودکان و کاروان فرزند پیامبر، را چنین، گزارش می دهد:
لَمّا أنفَذَ ابنُ زِيادٍ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ مَعَ الاسارى مُوَثَّقينَ فِي الحِبالِ، مِنهُم نِساءٌ وصِبيانٌ وصَبِيّاتٌ مِن بَناتِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، عَلى أقتابِ الجِمالِ مُوَثَّقينَ، مُكَشَّفاتِ الوُجوهِ وَالرُّؤوسِ، وكُلَّما نَزَلوا مَنزِلًا أخرَجُوا الرَّأسَ مِن صُندوقٍ أعَدّوهُ لَهُ، فَوَضَعوهُ عَلى رُمحٍ، وحَرَسوهُ طولَ اللَّيلِ إلى وَقتِ الرَّحيلِ، ثُمَّ يُعيدوهُ إلَى الصُّندوقِ ويَرحَلوا. فَنَزلوا بَعضَ المَنازِلِ،
ابن زياد، سر حسين عليه السلام را همراه با زنان و پسربچّگان و دختربچّگان از نسل پيامبر صلى الله عليه و آله- كه سخت در بندشان كرده بود-، سوار بر شترِ بی جهاز و سر و رو باز، به اسارت فرستاد. سر حسين عليه السلام را نيز همراهشان به سوى يزيد بن معاويه، روانه كرد و هر گاه در منزلى فرود می آمدند، سر را از صندوق مخصوص آن بيرون می آوردند و آن را بر سرِ نيزه می كردند و همه شب تا هنگام حركت، از آن، محافظت می كردند و سپس آن را به صندوق، باز می گرداندند و حركت می كردند.
آغاز هدایت راهب مسیحی
همانطور که ذکر شد، سر مبارک امام حسین، به همراه کاروان اسرا، منزلگاه های مختلفی را طی می کند تا اینکه سرانجام به عبادتگاه و دیر راهب مسیحی وارد میشوند. آغاز هدایت و اعجاز دیگری از سر مبارک امام حسین(ع)، فرا می رسد. راهب، کنجکاو میشود. در تذكرة الخواص آمده است:
وفي ذلِكَ المَنزِلِ دَيرٌ فيهِ راهِبٌ، فَأَخرَجُوا الرَّأسَ عَلى عادَتِهِم، ووَضَعوهُ عَلَى الرُّمحِ، وحَرَسَهُ الحَرَسُ عَلى عادَتِهِ، وأسنَدُوا الرُّمحَ إلَى الدَّير.
آنان، در يكى از منزلها كه دِيْر راهبى در آن بود، فرود آمدند و سر را مطابق روش خود، بيرون آوردند و آن را بر سرِ نيزه كردند و نگهبانان، مطابق شيوه خود، از آن نگهبانى كردند و نيزه را به دِير، تكيه دادند.
راهب مسیحی: اگر حضرت مسيح، فرزندى داشت، او را بر چشمانمان، جاى میداديم
در نیمه های شب، حادثه ای شگرف و عجیب، توجه راهب را به سمت سپاه ابن زیاد و یزید، جلب می کند. آن حادثه چیست؟ منابع تاریخی اهل سنت و شیعه، چنین می نویسند:
فَلَمّا كانَ في نِصفِ اللَّيلِ رَأَى الرّاهِبُ نوراً مِن مَكانِ الرَّأسِ إلى عَنانِ السَّماءِ، فَأَشرَفَ عَلَى القَومِ، وقالَ: مَن أنتُم؟ قالوا: نَحنُ أصحابُ ابنِ زِيادٍ. قالَ: وهذا رَأسُ مَن؟ قالوا: رَأسُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، ابنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله. قالَ: نَبِيُّكُم؟ قالوا: نَعَم. قالَ: بِئسَ القَومُ أنتُم، لَو كانَ لِلمَسيحِ وَلَدٌ لَأَسكَنّاهُ أحداقَنا.
نيمه شب، راهب، نورى از جايگاهِ سر مبارک امام حسین، تا دوردستِ آسمان ديد. از بالاى دِير به آن قوم، رو كرد و گفت: شما كيستيد؟ گفتند: ما ياران ابن زياد هستيم. راهب گفت: اين، سرِ كيست؟ گفتند: سرِ حسين بن على بن ابى طالب، پسر فاطمه، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله. راهب مسیحی، گفت: پيامبرتان؟! گفتند: آرى. راهب گفت: قوم بدى هستيد! اگر مسيح عليه السلام، فرزندى داشت، او را بر بالاى چشمانمان جاى میداديم.
پیشنهاد راهب مسیحی به لشکر ابن زیاد
ناگهان، سپاهیان این زیاد، با پیشنهاد وسوسه انگیز، راهب مسیحی، مواجه می شوند. بی درنگ، پیشنهاد را می پذیرند.
ثُمَّ قالَ: هَل لَكُم في شَيءٍ؟ قالوا: وما هُوَ؟ قالَ: عِندي عَشَرَةُ آلافِ دينارٍ تَأخُذونَها، وتُعطونِّي الرَّأسَ يَكونُ عِندي تَمامَ اللَّيلَةِ، وإذا رَحَلتُم تَأخُذونَهُ، قالوا: وما يَضُرُّنا، فَناوَلوهُ الرَّأسَ، وناوَلَهُمُ الدَّنانيرَ، فَأَخَذَهُ الرّاهِبُ، فَغَسَلَهُ وطَيَّبَهُ، وتَرَكَهُ عَلى فَخِذِهِ، وقَعَدَ يَبكي اللَّيلَ كُلَّه.
سپس گفت: آيا موافقيد كارى كنيم؟ گفتند: چه كارى؟ گفت: ده هزار دينار، نزد من است. آن را میگيريد و در عوض امشب، سر را به من میدهيد و آن را هنگام حركت، از من پس میگيريد. گفتند: براى ما زيانى ندارد. سر را به او دادند. و دينارها را داد و سر را گرفت و آن را شست و خوشبو كرد و روبروی خود قرار داد و همه شب را به گريه نشست.
گفتگوی راهب مسیحی و سر مبارک امام حسین(ع)
آنگاه، راهب ازحضرت مسیح، عاجزانه می خواهد، سر مبارک امام حسین(ع)، که نورانیت را به سمت آسمان و با حالتی معجزه گونه، ساطع می کند، با راهب، سخن بگوید. سر مبارک امام، به امر الهی، با راهب به سخن می آید.
وقالَ: يا رَبِّ، بِحَقِّ عيسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعي. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: يا راهِبُ، أيَّ شَيءٍ تُريدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِكَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَكَتَ.
راهب، سرش را بلند كرد و گفت: پروردگارا! به حقّ عيسى، به اين سر بگو كه با من، سخن بگويد. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب! چه می خواهى؟». گفت: تو كيستى؟ گفت: «من، فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول كربلايم. من، مظلوم و تشنه كامم» و ساكت شد.
درخواست راهب مسیحی از امام حسین(ع)
صبح گاه، فرا می رسد و لحظه جدایی راهب و سر مبارک امام حسین(ع)، فرا می رسد. لحظات سخت و جانکاهی است. راهب خطاب به امام، عرض می کند: بنده جز اختیار دار خود نیستم. از شما تقاضا دارم مرا در قیامت، شفاعت کنید. سر مبارک امام، راهب را به دین مبین اسلام، دعوت می نماید. در المناقب آمده است:
فَلَمّا أسفَرَ الصُّبحُ قالَ: يا رَأسُ، لا أملِكُ إلّانَفسي … فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهي عَن وَجهِكَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفيعُكَ يَومَ القِيامَةِ. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: ارجِع إلى دينِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ.
و صبحگاه گفت: اى سر! من اختياردار جز خود نيستم … راهب، صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمیدارم تا بگويى: «من، شفيع تو در روز قيامت هستم». سر به سخن در آمد و گفت: «به دين جدّم محمّد، درآى». راهب گفت: گواهى میدهم كه خدايى جز خداوند نيست و گواهى میدهم كه محمّد، پيامبر خداست. آن گاه سر مبارک حسين عليه السلام پذيرفت كه شفاعتش كند.
پذیرش اسلام توسط راهب مسیحی
پایان خوش و عاقبت بخیری راهب مسیحی بعد از شنیدن انفاس قدسی سر مبارک امام حسین(ع) و گفتگوی معجزه گونه امام با راهب، سرانجام به پذیرش دعوت اسلام و خدمت اهل بیت عصمت و طهارت، منجر میشود. تذكرة الخواص می نویسد:
ثُمَّ خَرَجَ عَنِ الدَّيرِ وما فيهِ، وصارَ يَخدِمُ أهلَ البَيت.
آن گاه راهب، از دِير (عبادتگاه) و راه و عقيدهاى كه در آن بود، خارج میشود و خادم اهل بيت عليهم السلام گرديد.
و اینچنین، اعجازی دیگر از خاندان اهل بیت، بر صفحه تاریخ، ثبت شد. امتداد عاشورا و کرامات امام حسین، همچنان ادامه دارد. چنانکه، پیامبر اسلام، فرمودند:
إنَّ الحُسَين مِصباحُ هُدىً وسَفينَةُ نَجاة. (راوندی، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1166)
منابع:
راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 579-580.
ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 60.
ابن جوزی، تذکرۀ الخواص، ص 263.
ابن حبّان، الثقات، ج 2، ص 312.
نگاه به نامحرم
راه چاره
عامل بیماری را باید تا جایی که میشود از خود دور کرد. استفاده از ماهواره وقتی ضرورت ندارد یا شبکههای اجتماعی اگر لازم نیست چرا باید به عادت روزمره ما تبدیل شود؟
نگاه هم باید کنترل شود که تیرهای مسموم شیطان چشم را هدف میگیرند. مگر نه اینکه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله منقول است : نگاه کردن (به نامحرم) تیری از تیرهای زهرآلود ابلیس است. (میزان الحکمه، ج ۱۲، ص ۲۴۲)
این طور هم نیست که تصور شود پاداشی در پس این مراقبه و کنترل نهفته نیست. به این دو حدیث شریف و نورانی از میزان الحکمه، ج ۱۲، ص ۲۴۲ توجه نمایید :
۱ - از پیامبر اکرم صلی الله علیه نقل شده که فرمود : هیچ مرد مسلمانی نیست که نگاهش به زنی (نامحرم) بیفتد و چشم خود را پایین بیندازد مگر اینکه خدای سبحان به او توفیق عبادتی میدهد که شیرینی آن را در دل خویش بیابد (احساس کند).
۲ - از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود : هر که نگاهش به زنی (نامحرم) بیفتد و چشم خود را به طرف آسمان کند یا آن را بر هم نهد (از این نگاه حرام منصرف شود)، هنوز چشم برهم نزده خداوند متعال از حورالعین به ازدواج او درمیآورد. (ذخیره قیامت و بهشت او میگرداند)
آسیب های ماهواره و اینترنت
آسیب های ماهواره
خانوادهای که ماهواره به خانه خود میآورد با دست خود درهای تهاجم فرهنگی را باز نموده است. کودک و نوجوان این خانواده در ساعات متمادی از کمخطرترین تا پرخطرترین تصاویر ضدفرهنگی و ضدشرعی را میبینند و در ذهن آنها تصاویری از بیحجابی، بیحیایی، خیانت، مفاسد اخلاقی، اعمال و رفتارهای غیراسلامی و غیرشرعی نهادینه میشود و خدا میداند که وقتی شیطان ذهن و انگیزه این کودک و نوجوان را با این تصاویر تسخیر نمود چه رفتاری از وی سرمیزند؟ این نوجوان اهل نماز و روزه و واجبات دین خواهد بود یا به عادیسازی روابط بین نامحرم و دلبستگی به موسیقی حرام و روابط فاسد رو خواهد آورد؟
زن و مرد به جای آنکه وقت خود را با یکدیگر بگذرانند به شبکههای فاسد ماهواره روی میآورند و فیلم و تصاویری میبینند که کمترین خطر آن عادی سازی روابط و اختلاط زن و مرد نامحرم است. امری که حتی زن و مرد غیرمسلمان هم در قالب خانواده مایل نیستند به دام آن بیفتند. مردی که اسیر شبکه های ماهوارهای یا ارتباط غیرشرعی با نامحرم در قالب شبکههای اجتماعی و اینترنت میشود چگونه میتواند وفاداری به همسر و بنیان خانواده را به نمایش بگذارد؟
گذشته از این وقتی مرد هر روز و شب در ماهواره و اینترنت و شبکههای اجتماعی تصاویری رنگارنگ از زنان بیحجاب که بیشتر به مدد آرایش و گریم، ظاهری دلربا برای مخاطب تدارک دیدهاند میبیند، آنگاه تمایل مییابد که همه آن تنوع را در همسر خود بیابد و چون این اتفاق رخ نمیدهد دلزده میشود. اینجاست که حتی طلاق رایج و در غیراینصورت طلاق عاطفی و نارضایتی عاطفی بین همسران شایع میشود. امری که امروزه کم با آن مواجه نیستیم.