#دردناکترین_استقبال_از_یک_اسیر
در روز 2 فوریه سال 2012 و همزمان با تولد پیامبر اکرم اسلام قرار بود ابو هادی به خانه بازگردد، اما او به خانه بازنگشت. او به همراه دو تن دیگر از همرزمانش به دست گروههای تروریستی تکفیری ربوده شده بودند. پدر طاقت نشستن روی صندلی را نداشت. گاه به پنجره نزدیک می شد و گاه به بالکن خانه می آمد و مردم را می دید که در برابر خانه جمع شدهاند. او می خواست اگر خودرویی از دور می آید، آن را ببیند و خبر رسیدن ابو هادی را بدهد.
3 فرزند ابو هادی با شنیدن صدای خودرو با خوشحالی به بیرون دویدند، قرار بود بعد از انتظار طولانی، پدر آنها بازگردد. آنها روزهای خیلی سختی را پشت سر گذاشته بودند. ابو هادی و دوستانش برای کمیتههای مردمی که از سرزمین و آبروی مردم در مرزهای سوریه دفاع میکردند ، سلاح میبردند. اما در جریان عملیات ربوده شده و سرنوشت آنها نامشخص بود. شماره تلفنی که اخباری از آن ها را ارائه می داد، سعی می کرد تا برای بازگرداندن آنها معامله کند. مذاکرات آغاز شد. ولی در هر تماس موضوع تازهای درخواست میشد و خانواده آن را می پذیرفت. مهم این بود که ابو هادی سالم به خانه بازگردد. در نهایت بعد از یک سال و دو ماه، زمان بازگشت ابو هادی فرا رسیده بود.
با نزدیک شدن خودرو ، کودکان عبدالهادی فریاد “بابا آمد ” سر دادند، زنان نیز با سینی هایی از دسته های گل و شاخه های برنج از خانه به بیرون دویدند. مردم به سمت خودرو دویدند. خودرو آرام حرکت میکرد و یک مرد در آن بود، اما این مرد ابو هادی نبود. خودرو ایستاد و مرد پیاده شد. اندوه چشمانش نشان از خبری داشت که جرأت گفتنش را نداشت. پدر ابو هادی نزدیک شد و پرسید: ابو هادی کجاست؟
راننده به صورت فرزندان ابوهادی نگاه کرد که لبخند آنها خشک شده بود و به زنانی نگاه کرد که سینی های برنج در دست داشتند. مرد گفت: هنگامی که ابو هادی و دو رفیقش ربوده شدند، دو همراه وی فورا شهید شدند، اما تماس ها برای بازگرداندن آن ها باج خواهی بود که تکفیری ها دنبال می کردند. یکی از مردان حرف مرد را قطع کرد و پرسید: ابو هادی کجاست. مرد پاسخ داد: “ألا لعنة الله علی الکافرین”
مرد دیگری پرسید: پیکر او کجاست؟ آیا هنوز در دست تکفیریها است؟ ما با تمامی مطالبات آنها موافقت کردیم.
راننده به آرامی حرکت کرد و صندوقی را از خودرو پیاده کرد و گفت: یکی از عناصر آنها به ما خبر داد که آنها در اسارت، زنده زنده او را تکه تکه کرده اند و بر خلاف ادعای آنها در تماس با شما، او در آن زمان زنده نبوده است.
همه ساکت شدند. اما ناگهان صدای مادری از میان جمع بلند شد: شما را چه میشود؟ حسین پسر دختر رسول الله سرش برای دین محمد بریده شد. پسر ما نیز سرش برای این دین بریده شده است. ما از مکتب عاشورا این را آموخته ایم.
شهید محمد عبدالعباس در تاریخ 16 ژانویه 1978 متولد شد. او سه فرزند دارد. او در تاریخ 10 فوریه 2012 ربوده شد و در آوریل 2013 هنگامی که پیکر تکه تکه او از دست دشمنان تکفیری آزاد شد، شهادت او تایید شد.
لقمان خطاب به فرزندش
بخشی از زيباييهاي وقايع کربلا
???زيباترين خواهش يک زن { همراه کردن زهير با امام حسين (عليه السلام) توسط همسرش}
???زيبا ترين بازگشت { توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليه السلام)}
???زيباترين وفا داري { نخوردن آب در شط فرات ابالفضل (عليه السلام) }
???زيبا ترين جنگ { نبرد حضرت علي اکبر (عليه السلام) با دشمن}
???زيبا ترين واکنش { پرتاب کردن سر و هب توسط مادرش به طرف دشمن}
???زيبا ترين پاسخ {احلي من العسل جناب قاسم ابن الحسن(عليه السلام)}
???زيبا ترين هديه {تقديم عون و محمد به امام حسين (عليه السلام) توسط مادرشان حضرت زينب (سلام الله عليها)}
???زيبا ترين نماز { نماز ظهر عاشورا در زير باران تير}
???زيبا ترين جانثاري { حائل قرار دادن دستها ، توسط عبدالله ابن حسن (عليه السلام) و دفاع از عمو }
???زيبا ترين سخنراني { سخنراني امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در کاخ ظلم }
و از همه زيبايي ها زيباتر جمله « ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید:خب , چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم
محک زدن عقل
امیرالمومنین امام علی علیهالسلام فرمودند:
در 6 مورد
عقل مردم را مىشود محک زد و سبک و سنگین کرد تا کم و زیادش را فهمید.
1. بردبارى هنگام غضب و خشم
2. صبر و مقاومت هنگام ترس
3. میانه روى هنگام رغبت و زیادخواهى
4. رعایت تقواى الهى در هر زمان و مکان
5. مدارا و خوش گفتارى با مردم
6.کم کردن مجادله و ستیز
.
#دلیل_بی_نمازی
#دلیل_بی_نمازی
یکی از دلایل بی نمازی، توجه به اعمال نادرست دیگران و مقایسه خود با آن ها است. منظور این است که یک نوجوان یا جوان وقتی می بیند یک مسئول یا یک روحانی یا یک شخص نمازخوان، کار نادرستی انجام می دهد، نسبت به اعمال دینی هم بی رغبت می شود و مثلا با خود می گوید فلانی نماز می خواند ولی دروغ می گوید! و نماز او را بی اثر تلقی کرده، و با خود می گوید: “چه فایده!من که نماز نمی خونم، از او بهتر هستم، لااقل دروغ نمی گم".
در پاسخ به این استدلال باید گفت اول اینکه این افراد هم انسان هستند و ممکن الخطا؛ دوم اینکه این یکی از ترفندهای شیطان است و نوعی غرور نسبت به اعمالی که وظیفه هستند و نوعی ادعای پنهان نسبت به دانستن همه اثرات نماز.
ولی این ما مسلمانان هستیم که دین را با اعمال نادرست خود بد جلوه می دهیم؛ ذات دین به خودی خود کامل و بدون نقص است و برای کمال و رشد ما به سمت خوبی ها طراحی شده است. چرا عمل عالمان دین و انسان های وارسته را نمی بینیم و خود را با آن ها مقایسه نمی کنیم تا بفهمیم چقدر نقص داریم؟
اگر کسی مسلمان واقعی باشد، همه مردم هم که گمراه باشند باز او بر دین خود ثابت قدم خواهد ماند و تردیدی به دل راه نخواهد داد.